اعتصاب
واژه ای سهمگین تر از حریق
در پالایشگاه
اعتصاب
سریعتر از گذر گلوله
در خبرگزاریها
اعتصاب
جلاد هفت خواهر پیر یائسه
اعتصاب
لکه چرب و بوینک
بر کلاه سیلندر
و اعتصاب
پوشش پولادین
مقابل دولت نظامی
تو نانت را به نیمه می خوری
او ماهیانه اش را در میان می گذارد
کاسب نسیه می پذیرد
و پسرم قلکش را می شکند
می بینی رفیق
مهربانی به شهر باز میگردد
قلم
به قسم ایستاده و
کار
به کم کاری نشسته
و در برابر آنکه مسند خداییش را دیگر بار
می طلبد
خلقی بانگ بر میدارد
لااله الا الله
جوش خون
بر کناره های کویر
شکفتن گلبرگهای فولاد
در باغ ذوب آهن
و قهر قیافه ها
در سراسر وطن
و نه تنها دروازه قلبم
فروبسته بر دشمن است
که خانه خدا
خانه دانش
و خانه کار هم
مادر بر سجاده
و همسایه در اذان
نفرین را نیز
به دعا افزوده اند
بدا بر این
به در افتاده از دل پارسیان
ما در اعتصابیم و
هر شامگاه
کشتگانمان را شماره می کنیم
مشهد و شهیدان تازه
تبریز و سرداران جوانتر
اما آبادان
از دل خاکستر
ققنوسهای دیگر
پرواز می دهد
بوی نفت و بوی خون
بوی شور خون
اما عطر دیگری هم در فضا
موج می زند
دشمن مسلح است
ما بی شمار
همه را از دم نمی توان کشت
آن که می ماند
از صفوف ماست
نه کارمان را
که سلام و لبخند و نگاهمان را
حتی
از آنان دریغ بداریم
دریغ بداریم
همه نیکی های زمین را
که عمری به پایشان ریختیم و
نه در خورشان بود
تا
تنها تنها تنها
در جنگل سرنیزه هاشان
هم را بدرند
و ما بدین همبستگی در فروبستگی
بر ساق بلند شکیبایی
واژه ای به شکوفه بنشانیم
آزادی